حق با منصور حکمت بود
على جوادى

برای ما فعالین و پرچمداران کمونیسم کارگری تحولات معاصر جهان سرمایه داری در عین حال معنای خاصی و ویژه ای هم دارد. طنین افکن واقعیتی است. حق با منصور حکمت بود!
سقوط بلوک شرق در پس یک تهاجم همه جانبه بورژوازی غرب صورت گرفت. ریگانیسم و تاچریسم این پرچم را نمایندگی میکردند. تهاجم عظیم سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی و اجتماعی و ضد انسانی را سازمان دادند. حکم دادند که سرمایه داری و بازار آزاد، بهترین و کارآمدترین و مقدورترین الگوی اقتصادی ای است که جامعه بشری در طول تاریخ به آن دست یافته است. فریاد زدند سوسیالیسم شکست خورده است. پایان تاریخ و مبارزه طبقاتی را اعلام کردند. هر گونه ایده آزادیخواهی و برابری طلبی را منسوخ و متعلق به گذشته اعلام کردند. اعلام کردند که اصل بر فردیت و اصالت فرد چه در عرصه سیاست و اقتصاد است. هرگونه تعهد و مسئولیت جامعه یا دولت در قبال شهروندان را مترادف با تضعیف رقابت و عاملی در ایجاد رخوت اقتصادی و تن پروری و رکود فعالیت اقتصادی در جامعه اعلام کردند. فردیت و منفعت پرستی فردی افراطی به عرش اعلی برده شد و تقدیس شد. وجه اصلی حمله این تعرضشان بلوک شکست خورده شرق نبود. علیه هر گونه تلاش انسانی و رهایبخش قد علم کردند. یک تجدید آرایش سیاسی و نظامی و اقتصادی در سطح جهان را سازمان دادند. در این دوران چهره جهان به درجات زیادی تغییر کرد. موازنه قبلی در ابعادی جهانی بهم ریخت. هر آنچه انسانی بود را زیر ضرب گرفتند. در عین حال وعده دادند که جهان وارد دوره ای از صلح و رفاه خواهد شد. سرمایه داری و انباشت سرمایه را راه سعاد بشریت تعریف کردند. قلدری و زورگویی و میلیتاریسم را قانون نظم جدید جهانی اعلام کردند.
و واقعیت تلخ این است که توانستند بخشی از این اراجیف را به خورد جامعه و توده های مردم دهند. توانستند به ضرب قدرت تبلیغاتی و رسانه های جمعی اذهان جامعه را تحت تاٽیر قرار دهند. بسیاری در این دوران قربانی این شرایط جدید شدند. بسیاری در آرمانها و ایده های آزادیخواهانه و برابری طلبانه خود تجدید نظر کردند. ناسیونالیست و قوم پرست و دمکرات و خرافه پرست شدند. احزاب بسیاری منحل شدند. جریانات بسیاری تغییر هویت دادند. بسیاری موضوعیت خود را از دست دادند، برای رسیدن به تکه ای حقوق مدنی سجده گذار درگاه دمکراسی و کاخ سفید شدند. در این دوران هر گونه انسانگرایی تحت منگنه قرار گرفت. هر نوع نگرش برابری طلبانه خار و حقیر جلوه داده شد. خوش بینی به تلاش و همکاری جمعی انسان بی فایده قلمداد شد. قانون بقاء جنگل را به اصل بقای جوامع انسانی ارتقا دادند.
اما در آن دوران یک جریان و یک رگه فکری در راس یک جنبش اجتماعی پرچمدار دفاع از هر آنچه انسانی و دوست داشتنی و برابری طلبانه و آزادیخواهانه بود، شد. آن جریان برای جامعه ما معرفه است. منصور حکمت و کمونیسم منصور حکمت در راس این تلاش قرار داشت. منصور حکمت نظریه پرداز و پرچمدار نگرش و تلاشی بود که اعلام کرد، جهان به پایان نرسیده است. تاریخ تمام نشده است. تلاش کرد روی جهان را از آنهمه کٽافتی که در مقابلش قرار داده شده بود به طرف تاریخ تلاشهای انسانی برگرداند. اعلام کرد: "مارکسی وجود داشته است، آرمان سوسیالیسمی وجود داشته است. بیمه بیکاری ای وجود داشته است، حقوق مدنی و اجتماعی ای وجود داشته است." دریچه ای شد که "آن منظره های قدیمی تر و انسانی تر و بزرگ تر را جلوی چشمان این دنیا نگاه میداشت." (منصور حکمت، در پایان یک دوره، سپتامبر ١٩٩٤)
در مقابل تمام تلاشهایی که اعلام میکرد، مبارزه طبقات به پایان رسیده است، سرمایه، بازار، رقابت، مالکیت خصوصی و دمکراسی پیروز گشته است، جنبشی را سازمان داد که پرچمدار کمونیسم بی تخفیف و مارکسی شد. اعلام کرد بر خلاف تصورات پوچ مبلغان سفیه بورژوازی، مبارزه کارگر و کمونیسم عنصر اساسی تغییرات مٽبت در جهان معاصر است. تاکید کرد به همان درجه که کمونیسم پرچم مبارزات کارگری باشد به همان اندازه هم اوضاع نیز به نفع جامعه و مردم و حقوق انسانی تغییر خواهد کرد. تاکید کرد، هر زمان که کمونیسم و کارگر سرکوب شده اند، در فقر و فلاکت، ناتوان از ابراز وجود بودند، جامعه نیز سیر قهقرایی طی خواهد کرد. تلاشی عظیم کرد. سدی در مقابل این تحولات برپا کرد. امیدی برای آینده و یک دنیای بهتر بود.
این دوران بنا به شواهد بسیاری اکنون به پایان خود رسیده است. بحران اقتصادی حاضر نظام سرمایه داری تنها یک بحران ادواری و کلاسیک نیست. در عین حال شکستی سیاسی و ایدئولوژیک برای سرمایه داری جهانی است. این بحران تبعات گسترده و متنوع سیاسی و اجتماعی ای بدنبال خواهد داشت. دوران تعرض سرمایه داری عنان گسیخته بنا به ادعای بسیاری از متفکران بورژوا به پایان رسیده است. ریگانیسم و تاچریسم، بمٽابه پرچم تعرض توحش سرمایه به هر آنچه انسانی است، شکست خورده است. علامت سئوال بزرگی در مقابل موقعیت و مکان سیاسی و نظامی آمریکا در سطح جهانی قرار گرفته است. سرمایه داری به قول خودشان دچار "بحران اعتماد" شده است. دوران توهمات عظیم به پایان رسیده است.
جهان تحولات سریعی را از سر گذرانده است. تحولات بسیاری نیز در راهند. چه کسی تصور میکرد میتواند شاهد این تغییرات عظیم و خیره کننده جهانی در دوره نسبتا کوتاهی باشد. تعرض بازار آزاد و دمکراسی جنگ سردی، فروپاشی سرمایه داری دولتی در غالب "سوسیالیسم"، درجا زدن و اسارت سرمایه داری در بحران مرگبار اقتصادی. چه کسی تصور میکرد شبح مارکس در آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری به گشت و گذار در آید؟
یک معنای تحولات سیاسی حاضر در سطح جهانی، افول و شکست چهره ای است که بورژوازی غرب و دمکراسی جنگ سردی توانسته بودند در اذهان توده های مردم جهان ایجاد کنند. در عرض مدت کوتاهی تمام آن تصاویر دگرگون شدند. ضربات سنگینی به آن باورهای کاذب وارد شده است. دیگر سرمایه داری، بورژوازی آن پرچمی و الگویی نیست که مردم سعادت و رفاه خود در را راستای گسترش آن جستجو کنند. دوران توهمات توده های مردم به سرمایه و بازار و رقابت به سر آمده است. این بزرگترین مولفه سیاسی دوران کنونی است. هیچ تغییر جدی و تعیین کننده ای بدون تغییر باور و ذهنیت توده های وسیع مردم ممکن نیست.
تحولات معاصر جهان سرمایه داری مارکس را به میدان آورده است. در این واقعیت تردیدی نیست. مارکس بازگشته است. مانیفست و کاپیتال دو باره مد و پر خواننده شده است. اما ما میکوشیم روایت منصور حکمت از مارکس و کمونیسم کارگری، تمامی جوهر مارکس و کمونیسم را به صحنه اصلی جدال طبقاتی بکشانیم. دوران حاضر باید دوران تعرض کمونیستی طبقه کارگر باشد. *